( ای که از کوچۀ معشوقۀ من می گذری
بر حذر باش که سر می شکند دیدارش )
همۀ آسمان پر از باران بود
و
تو نبودی
بوی بهار سراسیمه بود
و
من تنها
از پس هم خود را گم می کردم و می یافتم
وهم بخاری که هر از گاهی میان من و باران تاریخی غمگین می ساخت
مجابم میکرد به شعری یا دست کم گریه ای
همه اش به گلدان پروانه ها فکر میکردم
که جسارت شکستن و دیدن
عشقم را به باد داد و
پروانه ها را به کشتن
در فاصلۀ ناگهان من و قطره های باران
امنیت جمله ای کوتاه و گریزیی شاعرانه
یا ترسی
یا هر چیزی
تکرار میشد و
تا انتهای پرستو تکرار می شد
من در افق باران بودم
و فاصلۀ هر دو ریزش
وسوسۀ کوچۀ خیسی می شد
که تو را بیشتر دوست می داشتم
در آن
دیوانۀ باران !
تنهای پروانه !
تو نبودی
و
حسادت فروردین
رسوائییم را به تمام فصل ها نوشت
وهم بخاری که هر از گاهی میان من و باران تاریخی غمگین می ساخت
مجابم میکرد به شعری یا دست کم گریه ای
سلام
این جمله و ترکیبات آن بسیار خوب بود درباره ی بقیه ی خط ها هم باید گفت خوب بود
امیدوارم همیشه قلمتون جاری باشه و همیشه سبز
موفق باشی دوست من
نه شاعرم ..نه غزل خوان...نه یک آشنا به وهم خیال
گاه می نویسم ..به دیدارم بیا
سلام من موندم از کجا فهمیدی دخترم ها؟؟؟!!! خلاصه یو چی هستی دخملی یا ژسر خواستی بیشتر آشنا شیم باشه ایمیل تو یا ای دی یاهوتو برام بذار اکی؟فعلا یا علی
سلام
نثل اینکه من شما بازم بریا وبلاگ دلتنگی ها و پر سه ها نظر دادین
اره اسم این وبلاگ لسم یکی از نوشته هامه
تا بعد . . .
سلام ربکای عزیز
مرسی از حظورت و مرسی از کامنتت دوست من
بروز شد..وب کوچیک ما
سرافرازمون که می کنید
اپ کن دیگر
دیوانه تو کارای مهمتری داری که باید بهشون برسی
مث رفتن زیر بارون و قبلش چترت رو به من دادن
یه نشونی ؟
راستی یادم رفت بگم اسم وبلاگت بی نهایت زیباست.